من با اون

من با اون کلبه ای ساختم برای زندگی مجازی

من با اون

من با اون کلبه ای ساختم برای زندگی مجازی

روزای قشنگ

سلام.این وبلاگ حکم دفترچه خاطراتم و داره. خاطرات قشنگی که با تو داشتم. با اینکه هیچ وقت ندیدمت اما بدجوری به دلم نشستی. بر خلاف خیلی از ادما حرف و عملت یکی بود.

خیلی طول کشید تا بهت اعتماد کنم. اوایل فکر میکردم توام مثل بقیه دنبال خوشیای زودگذر خودت هستی. اما یه روزی شخصیت واقعی خودتو نشون دادی و خیلی کمکم کردی از این بابت ممنون.

شرایط خیلی بدی داشتیم ولی تو با حرفات با راهنمایات تونستی تا حدی این آرامش و بهم برگردونی. بعد از این حادثه با خودم فکر کردم چه دلیلی داشت یه غریبه خودشو با من همدرد بدونه و پیگیر کارای من بشه؟!!

از اون وقت شد که نظرم نسبت بهت عوض شد.مهربونیات باورم شد.حرفات به دلم نشست.فهمیدم زندگی من به اندازه زندگی خودت برات ارزش داره. وقتی سعی میکردی مشکلم و حل کنی احساس میکردم صادقانه داری کمکم میکنی. شاید خیلیا فکر کنند همشون اولش همین جورند. اما من همه جوره امتحانش کردم آدم خوبیه.

اون موقعیت خیلی خوبی داشت دلیل نداشت این همه مدت با من بمونه و تمام شک و تردیدای منو نسبت به خودش از بین ببره.اوایل خیلی مغرور بود و من از آدمای مغرور متنفر بودم چند باری هم با حسابی دعوا کردیم هر دو رو خواسته خودمون پافشاری میکردیم. اما من دلیلی واسه قبول خواستش نمیدیدم.

خلاصه اینکه تصمیم گرفتم خاطراتمون و بنویسم.میدونم خیلی دیر شروع کردم.احساس کردم الان که وقت رفتنشه بیشتر دلتنگش میشم بخاطر همینم خاطراتم و مینویسم شاید یه روزی بخونه.و بعد از رفتنش احساسم و نسبت به خودش بدونه.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد