من با اون

من با اون کلبه ای ساختم برای زندگی مجازی

من با اون

من با اون کلبه ای ساختم برای زندگی مجازی

جوجه اردک کبریت فروش...

 

امروزیک شنبه 3/8/88

وقتی زنگ زد گفت چرا صدات گرفته؟ گفتم چیزی نیست از صبح با کسی حرف نزدم. مثل همیشه وقتی صداش و میشنیدم انرزی خاصی میگرفتم. امروز روز خوبی بود چون بر خلاف روزای دیگه من شنونده بودم. هوای بیرون سرد بود وقتی گفتم میخام آش بپزم دلش خاست.اخی.... 

خلاصه بعد از کلی حرف زدن من شدم جوجه اردک زشت.قرار شد با پولای پس اندازش که فقط به اندازه پول رفت بلیط هواپیما بود فرار کنیم. و برای اینکه خرج بلیط برگشتمون در بیاد از همون را پله های هواپیما کبریت فروشی کنیم...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد