من با اون

من با اون کلبه ای ساختم برای زندگی مجازی

من با اون

من با اون کلبه ای ساختم برای زندگی مجازی

خاطرات قدیم...

امروز چهار شنبه 13/8/88

امروز من و اقای خونه تصمیم گرفتیم با هم کلبه ئ ارزوهامون و بسازیم. البته لازم به ذکر است که من با این بچه نمیتونم از عهده همه کارای خونه بر بیام و نیاز به حس قشنگ همکاری شما اقای خونه دارم. از قدیم گفتن تهیه مسکن به عهده مرد خونست شما قدم اول و بردارین خودم آجر میدم دستت...!!!

 

امروز وقتی زنگ زد مثل همیشه پرسید چه خبرا؟ و منم تمام خبرا رو با جزئیات براش گفتم. اما این دفعه اقای خونه نطقش گل انداخته بود و خاطرات قدیم و تعریف میکرد. (چایی خوردنش من و کشت)!

از روحیه شکست ناپذیر قدیمیا میگفت که چطوری با مشکلات و بیماریها مبارزه میکردند. کلی خاطره از کرسی های قدیم و شورو اشتیاق بچه ها واسه دور کرسی نشستن و محاسنش گفت.

همچین با احساس تعریف میکرد که انگار اون زمان بوده. من که یه لحظه ارزو کردم کاش منم بودم ولی یه سوالی تو ذهن من بدون جواب موند. که چطوری ایا....؟؟

و در اخر یه تعارف جدید کشفیدیم: (تو کی باشی؟! اختیار دارین خودت کی باشی؟!!)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد