امروز سه شنبه ۱۹/۸/۸۸
چند روزه که خیلی کارهام زیاد شده. طوریکه فرصت نکردم یه تماس بگیرم و صدای خانم خونه رو بشنوم.حتی وقتی اون تک میزنه ، گاهی من بعد از چند دقیقه متوجه میشم و جواب میدم. وااااای بر من ، جواب اس ام اسها رو هم نمیتونم به موقع و کامل بدم. شبها هم که طبق معمول تا میرسم خونه از فرط خستگی بیهوش میشم.
میدونم که چقدر دلتنگم شده.اینو خودش توی اس ام اسهاش چند بار گفته. به خدا منم دلم واسه صداش و خنده هاش تنگ شده. ولی چه کار کنم که کارمندم و اختیار از خودم ندارم. وقتی انبوهی از کارهای اداری میریزه سرم دیگه ارتباطم با دنیا قطع میشه.
الانم یه فرصت کوچیک به دست آوردم و این پستو نوشتم. آخه یه وقتایی هم که من فرصت دارم و بهش تک میزنم اون خانمه هی میگه مشترک مورد نظر اینجور ، مشترک مورد نظر اونجور.
این شد که تصمیم گرفتم بیام یه سری به خونمون بزنم و در حضور شما میهمانان گرامی داد بزنم :عزیزم منو ببخش... منو ببخش که این چند روز نتونستم همسر خوبی واست باشم.
آشیونه اتان سبز باشه همیشه ان شاء ا... .
(دوره افتادم عین ننه بزرگها برای همه آرزو خوشبختی و دعای خیر می کنم ! :) )
احیانا این بهار خانم خودش خانم خونه نیست