من با اون

من با اون کلبه ای ساختم برای زندگی مجازی

من با اون

من با اون کلبه ای ساختم برای زندگی مجازی

روزای کوتاه

امروز یکشنبه ۱/۹/۸۸

از یک هفته پیش تا حالا نتونستم دو کلمه درست و حسابی با خانمی حرف بزنم یا حتی اس ام اس برای همدیگه بفرستیم.نه اینکه من کارم زیاد باشه. این خانمیه که رفته تو حس و با این کارش هم من و هم خودشو افسرده کرده. عجب روزای تلخیه.

یادش بخیر اون روزا و شبایی که صدای خنده هامون گوش فلکو کر می کرد.اصلاً یه جورایی این خونه واسمون شگون نداشت.اینجا شده عزاخونه.

امروز اومدم اینجا تا به خانمی بگم: عزیزم سعی کن زودتر حالت خوب بشه. فرصتها داره از دست میره. نمی خوام با این حس و حال تلخ ....خانمی یه جورایی باید قدر این روزای کوتاهو بیشتر بدونیم. میترسم این افسردگی مقدمه ای بشه واسه ... بگذریم.

به امید روزی که اینجا دوباره واسمون بشه همون خونه بختی که با شادی و نشاط بنا کردیم.

نظرات 1 + ارسال نظر
تنها یکشنبه 1 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 07:14 ب.ظ

سلام خانواده محبوب من کجایین چرا سر نمی زنین من دوروزه مریض بودم اما دریغ از یه احوالپرسی شما ُ خوب چه خبر جدید خانمی منم برات دعا کردم به حاجتت برسی عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد