من با اون

من با اون کلبه ای ساختم برای زندگی مجازی

من با اون

من با اون کلبه ای ساختم برای زندگی مجازی

چه بزرگ شدیم،‌ نه؟

سلام خانمی

یکی دو روزه که نمی دونم چرا اینقدر دلم هواتو کرده. 

خدا رو شکر این کلبه رو داریم که بیائیم خودمونو تخلیه روانی کنیم. 

امروز نشستم کلی از پست های قبلی رو خوندم و رفتم تو عالم مجردی. 

عالمی که دیگه تکرار نمیشه. روزهایی دست نیافتنی. 

وقتی یادم میاد که هر دوتامون متاهلیم خوشحال میشم. 

این خیلی خوبه که حسابی درگیر زندگی شدیم. دیگه واسه خودمون بزرگ شدیم،‌ نه؟ 

یکی دو سال دیگه هم چنان غرق بچه داری میشیم که ... (نمی دونم چه حسی داره. تجربه نکردم) 

امیدوارم همیشه خبرای خوش زندگیتو بشنوم. 

============================================================

سلام آقای خونه. خوبیییییییییییییییی؟

منم وقتی خاطرات قبل و مرور میکنم همش میگم یادش بخیر. جدا دورانی داشتیم. چقدر خوش بودیما. الانم در کنار خانواده کوچیکمون خوش هستیم ولی انگار اون خوشی بدون مسولیت ی چیز دیگه بود.


خدا رو شکر میکنم که جفتمون خوشبختیم. و تونستیم معنای واقعی آرامش حس کنیم.

ولی من هنوز باور ندارم که بزرگ شدم. نمیخام که باور کنم. ولی فکر کنم وقتی بچه دار بشم این حس ناخودآگاه بهم منتقل میشه.


ایشالا که هر روز به خوشی و شادیهات اضافه بشه. و هر چی از خدا میخای بهت بده.