من با اون

من با اون کلبه ای ساختم برای زندگی مجازی

من با اون

من با اون کلبه ای ساختم برای زندگی مجازی

روزای افسردگی

امروز سه شنبه ۲۶/۸/۸۸  

چند روزه که حال خوشی ندارم. یعنی یه جورایی دپرسم. 

دیدم از خانمی خبری نیست. گفتم چون امتحان داره زیاد مزاحمش نشم.ولی دیروز یه تماس کوچولو گرفتم که حالشو بپرسم. حال اون بدتر از من بود.خیلی دلش گرفته بود و دپرس بود. 

با اینکه خودم حال و روز خوبی نداشتم ولی ظاهرمو حفظ کردم و یه کم دلداریش دادم . 

خلاضه اینکه این روزا هر دوتامون افسرده ایم و به قول معروف دل و دماغ ندریم....

تیر غیب!

امروز شنبه ۲۳/۸/۸۸ 

دیروز خانمی یه اس ام اس واسم فرستاد به این مضمون: 

یکی یه چی پرت کرد خورد تو سر من. کلم خورد به دیوار. پس کلم میدرده... تو کی؟ من کیم؟ اینجا کجاست؟ 

اول شوکه شدم که این چه تیر غیبی بوده که بر سرش فرود اومده! بعد کلی خندیدم و بهش گفتم این اتفاق شبیه یه فیلم کمدیه.  

بعد بهانه کرد که هر چی علم توی مخم بود ریخت بیرون.تازه کلی هم دلش می خواست گریه کنه.می گفت چرا بزرگا نمیتونند گریه کنند؟ 

خلاصه کلی دلداریش دادم و نوازشش کردم تا آروم شد. بعد خانم طلبکار شد که این تیر غیب سفارش تو بوده که به سر من نازل شده.اصلاً نمیدونم چش بود. خودشم اعتراف کرد که داره بهونه میگیره و می خواد به یکی نق بزنه.منم با کمال میل پذیرفتم که به جون من نق بزنه! گیر داده بود که منو ببر بیرون و واسم پفک بخر! آخرشم یه پفک خانواده واسش خریدم تا آروم شد.(خودشم میدونه که نازشو می خرم ، این کارا رو میکنه)این گذشت تا شب. (بین خودمون بمونه. من اینطور برداشت کردم که چون این هفته امتحان داره یه جورایی استرس داره.درکش می کنم.)

شب اس ام اس داد که دلم گرفته. واسم دعا کن خدا حاجتمو بده .ولی نپرس چه حاجتیه. 

منم که همیشه مطیع و سر سپرده خانمی هستم ، واسش دعا کردم به حاجتش برسه. 

راستی ، یعنی حاجتش چی میتونه باشه؟

هفته پر از مشغله...

 

 امروز 20 /8/ 88

 

تقریبا نزدیک یک هفتست که از اقای خونه بی خبرم(دلم براش تنگناک) شده. اقای خونه از صبح زود میره اداره و اخر شب میاد خونه. وقتی هم میاد اینقدر خستس که  اومده و نیومده چشماش بسته میشه وحتی شامم نمیخوره. صبحام واسه اینکه بیشتر بخوابه فکر کنم  قید صبحونه خوردنم میزنه.   

  

اومدم بگم اقای خونه پول ارزش داره اما نه به اندازه سلامتیت.دادن قرض و وامهات خوشحالم میکنه اما نه به اندازه دیدن چهره شاد و خندونت. اگه اینجوری پیش بره خدایی نکرده خستگی روحی هم به خستگی جسمیت اضافه میشه.  

 

 

بیشتر مراقب خودت باش عزیزم.....   

------------------------------------------------------------------------------------------ 

آقای خونه: 

سلام خانمی.من اگه تو رو نداشتم باید چه کار می کردم؟ 

تو خیلی واسم عزیزی. یکی از مهمونامون ازت غلط املایی گرفته بود. منم الان مجبور شدم توی این پست غلطها رو اصلاح کنم. آخه عزیزم پس توی این دانشگاه به شما چی یاد میدند؟ 

ولی در عوض کلی کیف کردم از سلیقه خوبت برای انتخاب این شکلکها. دست گلت درد نکنه. 

دوست دارم دوست دارم دوست دارم ....

عزیزم منو ببخش

امروز سه شنبه ۱۹/۸/۸۸ 

چند روزه که خیلی کارهام زیاد شده. طوریکه فرصت نکردم یه تماس بگیرم و صدای خانم خونه رو بشنوم.حتی وقتی اون تک میزنه ، گاهی من بعد از چند دقیقه متوجه میشم و جواب میدم. وااااای بر من ، جواب اس ام اسها رو هم نمیتونم به موقع و کامل بدم. شبها هم که طبق معمول تا میرسم خونه از فرط خستگی بیهوش میشم. 

میدونم که چقدر دلتنگم شده.اینو خودش توی اس ام اسهاش چند بار گفته. به خدا منم دلم واسه صداش و خنده هاش تنگ شده. ولی چه کار کنم که کارمندم و اختیار از خودم ندارم. وقتی انبوهی از کارهای اداری میریزه سرم دیگه ارتباطم با دنیا قطع میشه. 

الانم یه فرصت کوچیک به دست آوردم و این پستو نوشتم. آخه یه وقتایی هم که من فرصت دارم و بهش تک میزنم اون خانمه هی میگه مشترک مورد نظر اینجور ، مشترک مورد نظر اونجور. 

این شد که تصمیم گرفتم بیام یه سری به خونمون بزنم و در حضور شما میهمانان گرامی داد بزنم :عزیزم منو ببخش... منو ببخش که این چند روز نتونستم همسر خوبی واست باشم.

اولین مهمون

امروز یکشنبه ۱۷/۸/۸۸  

  

خدا رو شکر خانم خونه از این خونه بختمون! خوشش اومده. توی این دوره زمونه ساخت خونه واقعی خیلی واسه ما فقیر بیچاره ها گرون تموم میشه ولی ساخت یه خونه مجازی با تمام امکانات هزینه ای نداره. بالاخره نمردیم و ازدواج کردیم و صاحب خونه هم شدیم.واااای خدا مردم از این همه خوشی! 

دیروز اولین مهمون خونه بختمون هم اومد.یه همیشه بهار که امیدواریم همیشه بهاری باشه.ما هم واسه یادبود ، وبشو لینک کردیم و گذاشتیم توی اتاق پذیرایی! 

دیروز که عکس اون عروس و دامادو قاب کردم و گذاشتم بالای وب ، خانم خونه باورش نمیشد که اون عروسه خودشه. خیلی ذوق زده بود. خب راستش منم باور نمیکنم اون داماده خودم باشم ولی الکی ذوق میکنم. 

آهای خانم خونه ، دوستت دارم عزیزم.